شاملو

 
 

کوه ها با هم اند وتنهایند

همچو ما با همان تنهایان



سه شنبه 3 دی 1392برچسب:, |

بگذار سپیده سر زند

چه باک که من بمیرم و شبنم فرو خشکد

وشبگیر خاموش شود و شباهنگ گنگ گردد

و مهتاب رنگ بازد و ستاره ی سحری بازگردد

و راه کهکشان بسته شود...

بگدار سپیده سرزند و پروانه به سوی افتاب پرکشد

 

 



دو شنبه 1 مهر 1392برچسب:, |

شاملو

 
 

تو نمی دانی غریو یک عظمت

وقتی در شکنجه ی یک شکست نمی نالد

چه کوهیست!

تو نمی دانی نگاه بی مژه ی محکوم یک اطمینان

وقتی که در چشمان حاکم یک هراس خیره می شود

چه دریاییست!

........



چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, |

در این شهر صدای پای مردمی است

که همچنان که تو را می بوسند

طناب دار تو را می بافند

مردمی که خالصانه به تو دروغ می گویند

وصادقانه به تو خیانت می کنند

درین شهر هر چه تنهاتر باشی

پیروزتری



سه شنبه 27 فروردين 1392برچسب:, |

مغتنم نمی شمارم ثانیه ها را

شب ها به انتظار صبح

با شمردن ستاره ها

به خواب میروم

صبح ها به انتظار شب

در آن سوی کهکشان ها

در حال خیره شدن به دیوار روبرویم

به رفتن فکر میکنم

به آوای زندگی

به غم های بی کسی

به شب های آسمان

به نهال زندگی



یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:, |

ترنم باران شهر را پر کرده بود

زندگی را خاطره

لحظه ها را مغتنم

برگ ها تعلل می کردند

شاید حس کردن ترنم باران در میان خنده های کودک همسایه

آرزویشان باشد

درختان می لرزند

دستور من این است:

برگ های زرد بیفتند,ارتجالا می سرایم

اما نکند روزی همان برگها مرا تفتیش کنند

باید به تفقد رفت

میعاد برگ ها با درخت ماندنی نیست

درحیاط کوچکم مشعوفم

در کنار نیلوفرهای آبی

ارتجالا می سرایم



پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:, |